گر ز بار غم هجر تو به تنگ است دلم از جامی غزل 366

گر ز بار غم هجر تو به تنگ است دلم

1 گر ز بار غم هجر تو به تنگ است دلم چه کنم قطره خون است نه سنگ است دلم

2 جذب عشق تو نهنگ دو جهان آشام است گام همت زده در کام نهنگ است دلم

3 گر تو را آرزوی دیدن دیدار خود است کرده آیینه خود پاک ز زنگ است دلم

4 تا چرا پیش خدنگ تو شود سینه سپر روزگاریست که با سینه به جنگ است دلم

5 محتسب گو بشکن چنگ که سررشته عشق از سر زلف تو آورده به چنگ است دلم

6 بس که بر دل زدیم تیر پی مرغ غمت قفسی ساخته از چوب خدنگ است دلم

7 جامی از خم فنا باده یکرنگی خواه که گرفته ز حریفان دورنگ است دلم

عکس نوشته
کامنت
comment