1 دلم از هجر تو شد دجله خون بشد آن دجله هم از دیده بیرون
2 قد رعنای فایز چون الف بود بشد از هجر رویت همچنان نون
1 ز هم بگسسته ای بند نقابت که بنمایی به مردم آفتابت
2 مه فایز! بپوشان رخ اگر تو ز قتل عام باشد اجتنابت
1 سر و زلف سیاهت شام یلداست طلوع صبح در جیب تو پیداست
2 شب و روز تو فایز همچنین است خوشم کاین هر دو نعمت قسمت ماست
1 به گلشن تا ز گل نام و نشانست حدیث بلبل و گل در میانست
2 جهان تا هست ذکر شعر فایز میان دوستان این داستانست