1 از دست غمت به جان رسیدست دلم صد جامه جان ز غم دریدست دلم
2 بس خار ز غم خورده و یک روز گلی از گلبن وصل تو نچیدست دلم
1 دل رفت از بر من و زلفش مقام ساخت چون موم از آتش رخ او بین که چون گداخت
2 نرّاد ده هزار درین عرصه که منم دیدی که عشق روی تو با من چه مهره باخت
1 چه خوش باشد شبی تا روز مهتاب فتاده از رخش در روی مه تاب
2 ز نور روی چون خورشید برده نگار مهوشم از چشم ما خواب
1 تو سر بر من گران داری نگارا نگویی از چه رو آخر خدا را
2 مکن بر من جفا و جور از این بیش که طاقت طاق شد زین جور ما را