- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم زان پسته خندان شکر یافت و زان یاقوت جان افشان گهر یافت
2 به وصف کشی او عقل خود را چو گردون بی سرو بسیار سر یافت
3 خیالش نزد من آمد به پرسش به جان او اگر از من اثر یافت
4 نشاطی در دل من خواست آمد ز تو بر تو غمش کی رهگذر یافت
5 هلاکم کرده بود آن چشم جادوش یک افسون لبش آن کار در یافت
6 تر و خشکم بداد و مهربان شد چو با من جان خشک و چشم تر یافت
7 چنین ناگاه بر جانم ببخشود مگر از لطف شاهنشه خبر یافت
8 خداوند جهان بهرامشه آنک ز بهر خدمتش جوزا کمر یافت
9 بدین رحمت که بر من بنده فرمود حقیقت دان که ملک بحر و بر یافت
10 ز یمن آنکه هدهد را طلب کرد سلیمانی به ملک خود دگر یافت
11 دلم ز اندوه در شادی بپرورد چو این تشریف شاه دادگر یافت
12 بلی خفاش خاکی بود تیره ز عیسی زنده گشت و بال و پر یافت
13 لقایش ذره را آورد پیدا از آن شاه کواکب تاج زر یافت
14 چو رویم سرخ گشت از نور رأیش یقینم شد که گل رنگ از قمر یافت