-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم از خم صفا جام مصفا زده است همتم سنگ بر این طارم مینا زده است
2 نقد عرفان ز مقلد مطلب کان مسکین دست در آرزوی نسیه فردا زده است
3 زر و سیمی که بر آن خواجه نظر دوخته است مشت خاکی ست که در دیده بینا زده است
4 برفشان جیب که خار قدم تجرید است نیم سوزن که سر از جیب مسیحا زده است
5 دوست را باش و بساط عمل خود طی کن بس مصلی که رهش نقش مصلا زده است
6 بی غباری به حرم کعبه روی پی برده ست کآب راه حرم از آبله پا زده است
7 گر چه تنگ است بسی خانه صورت جامی کم کسی خیمه ازین خانه به صحرا زده است