به چنگ غم دلم از ناله تنگ می‌آید از جامی غزل 322

به چنگ غم دلم از ناله تنگ می‌آید

1 به چنگ غم دلم از ناله تنگ می‌آید که تار زلف تو دیرم به چنگ می‌آید

2 به بوی آشتیت جان همی‌دهم هرچند کز آشتی توام بوی جنگ می‌آید

3 به بحر عشق تو شستم ز کام دست امید چو گام سعی به کام نهنگ می‌آید

4 ترشحی‌ست ز خون دل آب دیده ما که با خیال لبت سرخ‌رنگ می‌آید

5 نمی‌برند ز ما بر بساط قرب تو نام بلی تو شاهی و از مات ننگ می‌آید

6 شدم ز سنگ ملامت به زیر خاک و هنوز به خاکم از کف احباب سنگ می‌آید

7 برآمده‌ست پر از خون دل چنان جامی که غنچه‌وار بر او جامه تنگ می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment