- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم خرید غم و جان فشاند در قدمش گرش دمی نخورد غم شود گسسته دمش
2 غمش ز خوردن خون دل من آمد سیر دلم هنوز به سیری نمی رسد ز غمش
3 شکست قلب دلم نادرست پیمانش خمیده کرد مرا پشت زلف پرزخمش
4 دلم به قهر و ستم رام گشت و بسته از آنک ز لطف خوشتر قهر و ز عدل به ستمش
5 هزار ناوک مژگان رسید بر دل ازاو وزان همه نه گزندش رسید و نه المش
6 اگر به بام برآید برد نمازش ماه وگر به بتکده آید شمن شود صنمش
7 نمی شود قدمش رنجه سوی من ای کاش به نامه از پی من رنجه داشتی قلمش
8 سرشک من ز سپاهان رود به دجله به سر اگر ز پارس بخواند خلیفه عجمش
9 کبوتری که برد رقعه غمم بر او پرش بسوزد از تاب حرمت حرمش