- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز مژگان ساختم گلگون، چنان روی بیابان را که داغ لاله کردم، مردم چشم غزالان را
2 نه آنم کز جفای عشق، آسان دست بردارم به دامان قیامت می برم، چاک گریبان را
3 سواد دیدهٔ من، صورت نقش نگین دارد ز بس افشرده ام بر چشم خون آلود، مژگان را
4 عبیر آلوده بویی، مغز گل را عطسه زن ، دارد مگر دست صبا زد شانه، آن زلف پریشان را
5 نگاهت نارسا می افتد از دل های مشتاقان به کوتاهی مبادا شهره سازی، مَدِّ احسان را
6 سراسر صرف شبهای جدایی می شود عمرم برای سوختن چون شمع، دارم رشتهٔ جان را
7 گذشت آن هم که دل را از شهادت شاد می کردم کشید از سینه ام بی رحمی صیّاد پیکان را
8 خدنگ ناز بی پروا، نگاه عجز نامحرم که دیگر بر سر رحم آورد، آن نامسلمان را؟
9 حزین ، سر سبز دارد دانه ام را پرتو لطفش نگهدارد خدا از چشم بد، آن برق جولان را