آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم از رهی معیری غزل 7

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم

1 آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی‌تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم

2 سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم

3 سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله‌ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم

4 همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه‌رویان و بی‌جا سوختم

5 سوختم از آتش دل در میان موج اشک شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم

6 شمع و گل هم هرکدام از شعله‌ای در آتشند در میان پاکبازان من نه تنها سوختم

7 جان پاک من رهی خورشید عالم‌تاب بود رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم

عکس نوشته
کامنت
comment