- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساختم با آتش دل لالهزاری شد مرا سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا
2 سینه را چون گل زدم چاک اول از بیطاقتی آخر از زندان تن راه فراری شد مرا
3 نیکخویی پیشه کن تا از بدی ایمن شوی کینه از دشمن بریدم دوستداری شد مرا
4 هر چراغی در ره گمگشتهای افروختم در شب تار عدم شمع مزاری شد مرا
5 دل به داغ عشق خوش کردم گل از خارم دمید خو گرفتم با غم دل غمگساری شد مرا
6 گوهر تنهایی از فیض جنون دارم به دست گوشهٔ ویرانه گنج شاهواری شد مرا
7 کجنهادان را ز کس باور نیاید حرف راست عیب خود بیپرده گفتم پردهداری شد مرا
8 پیش پیکان بلا سنگ مزارم شد سپهر جا به صحرای عدم کردم حصاری شد مرا
9 چون نسوزم شمعسان؟ کز داغ محرومی رهی بر جگر هر شعله آهی شراری شد مرا