1 از دل و جان عاشق زار توام کشتهٔ اندوه و تیمار توام
2 آشتی کن بامن، آزرمم بدار، من نه مرد جنگ و آزار توام
3 گر گناهی کردهام بر من مگیر عفو کن، من خود گرفتار توام
4 شاید ار یکدم غم کارم خوری چون که من پیوسته غمخوار توام
5 حال من میپرس گه گاهی به لطف چون که من رنجور و بیمار توام
6 چون عراقی نیستم فارغ ز تو روز و شب جویای دیدار توام
دیدگاهها **