جامی

جامی

جامی
جامی

تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست از جامی غزل 88

غزل 88 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست

1 تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست همه ازوست و گر نیک بنگری همه اوست

2 جمالش از همه ذرات کون مکشوف است حجاب تو همه پندارهای تو بر توست

3 ازوست جمله بد و نیک لیک هرچه بد است ازان بد است که از ماست چون ازوست نکوست

4 به سیل خیز حوادث کجا شود غرقه کسی که لجه بحرش فروتر از زانوست

5 چه شد که قبله معین بود به فتوی شرع چو دوست با تو ز کل جهات روی به روست

6 ز دست تفرقه شد چاک خرقه سان دل من ولی ز رشته وحدت هنوز امید رفوست

7 حدیث وصل اگر رفت غم مخور جامی هرآن جریمه که از عشق سرزند معفوست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست

شاعر شعر تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست چه کسی است ؟

شاعر شعر تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست جامی می باشد.

شعر تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست چیست ؟

قالب شعر تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست غزل است

مضمون اصلی شعر تو را ز دوست بگویم حکایت بی پوست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.