1 من عاشق تو ، نه بر توام دسترسی وآنگه شب و روز بوده در دست خسی
2 کار من و تو چو بنگرد ژرف کسی صد عالم محنتست در هر نفسی
1 ای فخر زمانه را ز پیوندی تو آدم شده محتشم ز فرزندی تو
2 زین گونه برنج بنده خرسند شدی چون در خورداز روی خداوندی تو ؟
1 چون چتر روز گوشه فرو زد بکوهسار بر زد سر علامت عید از شب آشکار
2 هر کوکبی بتهنیت عید بر فلک در زیور شعاع برآمد عروس وار
1 هر گه که بخندد آن نگار دلبند از نقطۀ یاقوت فرو ریزد قند
2 خورشید ز رشک گوید ، ای سرو بلند چون خندیدی باز دگر بار بخند