- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم عشق ترا چون جان نهان داشت مسوز آن دل که عشقت را چو جان داشت
2 به چشمم عشق تو خوش لقمه ای بود چو خوردم استخوان اندر میان داشت
3 زبانم سوخت چون نام غمت برد تو گفتی نامش آتش در دهان داشت
4 ترا دل چرب مرغی دید و نشنید که غم بر شاخ مرغت آشیان داشت
5 نهادم نام عشقت سود دارو ولی ناخورده جانم را زیان داشت
6 چه گویم خشک جانی رفت از آنکس که در عالم ز خشک و تر همان داشت
7 مجیر از غمزه شوخت بدان جست که خون آلوده تیری در کمان داشت