-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشقم برخط و خال و رخ مه سیمائی که بیک عشوه فریبد دل صد دانائی
2 هست در گردن جان سلسله زلف کسی که اسیرست بدامش دل هر شیدائی
3 چون توان دید جمال رخش امروز بنقد از پی نسیه چرا منتظر فردائی
4 نکند بار دگر دیده بطوبی نظری گر بجنت بخرامی بچنین بالائی
5 آنچنان واله حسنش شده ام از دل و جان که ندارم بجهان هیچ بخود پروائی
6 هر گدائی که بکوی تو درآید روزی گشت در مملکت هر دو جهان دارائی
7 مائی ما که اسیری بجهان قطره نمود غرقه در بحر شد و هست کنون دریائی