عاشقم بیچاره ام درمانده ام از جامی غزل 648

عاشقم بیچاره ام درمانده ام

1 عاشقم بیچاره ام درمانده ام بی دل و بی دین ز دلبر مانده ام

2 عاشقی با خواب و خور ناید درست لاجرم بی خواب و بی خور مانده ام

3 تا چو جام می ز دستم رفته ای با دل پر خون چو ساغر مانده ام

4 روز و شب در انتظار مقدمت چشم بر ره گوش بر در مانده ام

5 چون زدی تیغی مکن بس زانکه من زنده بهر تیغی دیگر مانده ام

6 رفته ام در باغ وز شوق قدت روی بر پای صنوبر مانده ام

7 جامی از من سجده طاعت مجوی چون من اکنون پیش بت سرمانده ام

عکس نوشته
کامنت
comment