عاشقم بی دلم غریب و اسیر از جامی غزل 445

عاشقم بی دلم غریب و اسیر

1 عاشقم بی دلم غریب و اسیر کارم از دست رفت دستم گیر

2 آب جویان سرو قامت توست گر چه بادش کشید در زنجیر

3 ما به یاد تو زنده می مانیم ورنه هجران نمی کند تقصیر

4 هر دم از اشک سرخ بر رخ زرد شرح شوق تو می کنم تقریر

5 چه عجب کز توام گزیری نیست نیست کس را ز جان خویش گزیر

6 ابرو و غمزه بس تو را پی صید گوشه گیر از کمان بیفکن تیر

7 جامی آشفته جوانی شد سود کی داردش نصیحت پیر

عکس نوشته
کامنت
comment