جان در سرِ دل باختم از حکیم نزاری قهستانی غزل 797

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

جان در سرِ دل باختم تا عاشقِ جانانه‌ام

1 جان در سرِ دل باختم تا عاشقِ جانانه‌ام دل هم چو جان بفروختم تا در جهان افسانه‌ام

2 رویی به خوبی دارد او گر دوست می‌دارم چه شد ماه است و من شوریده‌ام شمع است و من پروانه‌ام

3 چون بنگرد صاحب نظر با من نیامیزد دگر هان ای خردمندان دگر دیوانه‌ام دیوانه‌ام

4 گه در کرامات اولیا گه در خراباتم گرو گه محرم بیت‌الحرم گه ساکنِ بتخانه‌ام

5 اکنون نزاری یافتم من او نِیَم او دیگر است او خُنب و من پیکر صفت گنج است و من ویرانه‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment