-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی را دوست می دارم که چون من سد رهی دارد ندانم تا ز حالِ من کم و بیش آگهی دارد
2 گرم سر می رود نتوانم از کویش گذر کردن خداوندست و بر جان و دلم فرمان دهی دارد
3 خیالِ محض بین باری کزو وصلی طمع دارم محال اندیش را سودا چنین بر ابلهی دارد
4 چو رشکِ آفتاب و غیرتِ سروست چون گویم جمالِ آفتاب و قامتِ سروِ سهی دارد
5 که دیده ست آرزومندی چو من مظلوم کز هجران درونی از شکایت پر ولی مغزی تُهی دارد
6 صبا گر فرصتی یابی بگو آرامِ جانم را نزاری چشم بر راهت به امیّدِ بهی دارد
7 وگر باور نمی داری بیا بنگر به چشمِ خود که از سودایِ شفتالوت رویِ چون بهی دارد