- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگذاشتمت جانا ناکام و سفر کردم بی رویِ تو از دیده خونابه به در کردم
2 در چشمِ منی گویی بنشسته که پندارم رویِ تو همی بینم در هر چه نظر کردم
3 هر جا که تهی کردم بر یادِ لبت جامی از دیده دگر بارش پر خونِ جگر کردم
4 چون هیچ نماند از من اکنون ز که می ترسم مجنون شده ام مجنون از عقل حذر کردم
5 از دستِ ملامت گر روی از تو نگردانم گو تیر بزن حاسد کز سینه سپر کردم
6 تو خسروِ خوبانی من شیفته فرهادم با هم چو تو شیرینی ابری شکر کردم
7 مقصود رضایِ تو نه وایۀ خود دارم تا با تو در افتادم از خویش گذر کردم
8 از غمزۀ جادویت دینی دگر آوردم وز طاقِ ابرویت محرابِ دگر کردم
9 در خفیه نزاری را گر راز همی گفتم اکنون همه عالم را زین کار خبر کردم