1 ای تُرک! دلم غاشیه بر دوش تو شد جانم ز جهان واله و مدهوش تو شد
2 بر سیمِ بناگوش تو چون جملهٔ خلق، در مینگرند، حلقه در گوش تو شد
1 تا در تو خیال خاص و عام است از عشق نفس زدن حرام است
2 تا هیچ و همه یکی نگردد دعوی یگانگیت عام است
1 ندانم تا چه کارم اوفتادست که جانی بی قرارم اوفتادست
2 چنان کاری که آن کس را نیفتاد به یک ساعت هزارم اوفتادست
1 پی آن گیر کاین ره پیش بردست که راه عشق پی بردن نه خردست
2 عدو جان خویش و خصم تن گشت در اول گام هرک این ره سپردست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند