1 من خانهٔ آن ماه جبین می دانم گاهی به گمان گه به یقین می دانم
2 عمرم همه در راه یقین شد از دست اما نرسیدم به یقین می دانم
1 صافیدلی چو آینه در این زمان کم است ور هست همچو آب روان در پی هم است
2 نبود عجب که منت آسودگی کشم زخم صحیح ناشده در زیر مرهم است
1 صبحدم شیری که مهر دایه ام در کام ریخت خون دل شد شام غم از دیده ام ایام ریخت
2 سرخ ناگردیده ریزد خون دل را دل به زور حیف این می را که از خم ساقی ما خام ریخت
1 حرف آن لب شنفتنم هوس است سخن از باده گفتنم هوس است
2 سر او را که اظهر است از شمس باز در دل نهفتنم هوس است