1 من عهد و وفات سست میدانستم در راه جفات چست میدانستم
2 از تیغ فراق اینکه آخر خونم میریختی از نخست میدانستم
1 زهی خطت ز عرق مشک ناب در ته آب عذارت از خوی شرم آفتاب در ته آب
2 تلاش گوهر مقصود و راحت افسانه است مجو ز دیده غواص خواب در ته آب
1 کی در دل ما جز تو کسی را گذری هست هم یاد تو باشد اگر اینجا دگری هست
2 رو تافتم از دل بسراغ حرم دوست غافل که ازین خانه بآن خانه دری هست
1 عنان دل بکف کودکی بود ما را که میکشد ز ستم مرغ رشته بر پارا
2 دل مرا ز دل تست سنگدل یارا شکایتی که نباشد ز سنگ مینا را