ای امیدم به تو از حکیم نزاری قهستانی غزل 869

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم

1 ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم ناشکیبم ز تو بردار حجاب از پیشم

2 آرزومندی و بی صبری و مشتاقی و غم کم نمی گردد و هر دم به تو مایل بیشم

3 روی شیرین نفسی بی مگسی نادیده می زنم زار چو فرهاد سری بر تیشم

4 سر و جان جمله فدای قدمت خواهم کرد بیش از این دست رِسَم نیست که بس درویشم

5 مکن از خویش ملولم سر خود کی دارم هم ز بیگانه ملالم زد و هم از خویشم

6 به رقیبان که رسانند ز نزاری خبری که مکوشید به آزار دل بی خویشم

عکس نوشته
کامنت
comment