به صد امید درآمد دلم از جهان ملک خاتون غزل 724

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

به صد امید درآمد دلم به کوی امید

1 به صد امید درآمد دلم به کوی امید بداد جان عزیز و ندید روی امید

2 به بوی آنکه امیدم به لطف بنوازد نمی رود ز مشامم هنوز بوی امید

3 به لب رسید به امّید وصل جان و دلم هنوز می ننشینم ز جست و جوی امید

4 بجز امید مرا جست و جوی با کس نیست چگونه دست بدارم ز گفتگوی امید

5 روا نکرد امید مرا امید و هنوز امیدهاست من خسته را به سوی امید

6 ز یمن بخت به چوگان خوشدلی روزی به در بریم ز میدان عشق گوی امید

7 دلا ز باغ جهان گلبن امید مبر که آب رفته درآید دگر به جوی امید

عکس نوشته
کامنت
comment