1 امید بستم و نگشاد هیچ کار هنوز در اوفتادم و یاری نکرد یار هنوز
2 گذشت عمرم و بختم نشد موافق طبع که برخلاف مرادست روزگار هنوز
3 میان قلزم هجرم غریق و نیست پدید کنار وعده و پایان انتظار هنوز
4 به هیچ خوف و رجا منقطع نخواهد شد امیدم از شرف وصل آن نگار هنوز
5 کجایی ای که بکشتی ز انتظار مرا جهان بگشت و فریب تو برقرار هنوز
6 ز خون دیده برآمد کنار تا به میان نیامده ست میان تو در کنار هنوز
7 روا بود که تو نامهربان وفا نکنی به یک قبول پس از وعدهٔ هزار هنوز
8 رعایتی اگرت دل دهد توانی کرد به دست مرحمت توست اختیار هنوز
9 پس از هزار جفا مقدم نزاری بین که هست بر سرعهد تو استوار هنوز
دیدگاهها **