شنیدم که این نکته را ساده ای از جامی هفت اورنگ 7

شنیدم که این نکته را ساده ای

1 شنیدم که این نکته را ساده ای بپرسید روزی ز آزاده ای

2 که بسیار مظلوم را دیده ایم فراوان دعاهاش بشنیده ایم

3 یکی خصم را بسته غم نکرد سر مویی از فرق او کم نکرد

4 بگفت آن که سنگ از دمش موم نیست اگر زیر تیغ است مظلوم نیست

5 ستمکش اگر نی ستمگر بود قبول دعایش مقرر بود

6 وگر شغل او هم ستم پیشگیست دعای وی از کوته اندیشگیست

7 چو باشد دلش را سوی ظلم رو نیاید دعایش فرو جز به رو

8 درین ظلمت آباد پر گفت و گوی بسی ظالمانند مظلوم روی

9 غلام از ستم چوب بر خر شکست به پاداش آن خواجه اش سر شکست

10 زد انبان آن بیوه را رخنه موش برآورد گربه ز جانش خروش

11 بر آن مور گنجشک هم زور کرد ازو دیگری معده معمور کرد

12 نیابد امان دیگری نیز هم ز چیزی شود پست و ناچیز هم

13 همی رو چنین تا رسد سلسله به جایی کز آنجا نشاید گله

14 از آنجا همه عدل مطلق بود حق محض و خیر محقق بود

15 چو آنجا رسیدی خموشی به است ز هر گفت و گو تیز هوشی به است

16 بیا ساقیا برگ عشرت بساز مکن در به روی حریفان فراز

17 که از دولت شه نه کاووس و کی بگیریم جام و بنوشیم می

18 بیا مطربا مرحبایی بزن دعایی بگوی و نوایی بزن

19 که طبع شه از هر غم آزاد باد به عدلش همه عالم آباد باد

عکس نوشته
کامنت
comment