- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدستم که با مجمر شبی شمع پیامی کرد روشن بر سر جمع
2 که ای مجمر چرا هستی بر آذر؟ منم از تو بسی با آبروتر
3 چو از انفاس تو هردم ملول است دم گرمت همه جای قبول است
4 جوابش داد مجمر کای برادر مشو در تاب و آبی زن بر آذر
5 نفسهای تو در دل می نشیند چو از انفاس من دوری گزیند
6 حکایات تو سرتاسر زبانیست حدیث من همه قلبی و جانیست
7 تفاوت در میان هردو آنست که این از صدق دل آن از زبانست