- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من شنیدم که صاحب دیذی داشت ناپاکزاده تلمیذی
2 سالها دیده در سرای سپنج پر هنر بر سرش مصیبت و رنج
3 تا خرد جمع کرد و دانا شد هم سخن گوی و هم توانا شد
4 گر چه بسیار مال و جاه بیافت قرب سلطان و عز شاه بیافت
5 چون وفا در سرشت و زاد نداشت حق استاد خود بیاد نداشت
6 راستان رنج خود تلف کردند زانکه در کار ناخلف کردند
7 پاک تن در وفا تمام آید بدگهر نا پسند و خام آید
8 هر که در سیرت وفا شد گرد ز وفا راه در فتوت برد