دی شنیدم کز سمند افتاد آن از عرفی شیرازی قطعه 6

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش

1 دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است

2 آسمانش درخیال فرش مجلس گشتن است آفتابش در هوای گردد امان بودن است

3 چون شنیدم این خبر پژمرده گشتم عقل گفت بیخبر زین واقعه جای پریشان بودن است

4 اونه شخص دولت آمد در ره نظم جهان نی ثبات دولت از افتادن و خیزان بودن است

5 شاد گشتم از بیانش گفتم الحق درجهان بیتو بودن بیوجود فصل حیوان بودن است

6 سایه صاحب بفرقت بادکاندر ظل او جا گرفتن در پناه ظل یزدان بودن است

عکس نوشته
کامنت
comment