- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است
2 آسمانش درخیال فرش مجلس گشتن است آفتابش در هوای گردد امان بودن است
3 چون شنیدم این خبر پژمرده گشتم عقل گفت بیخبر زین واقعه جای پریشان بودن است
4 اونه شخص دولت آمد در ره نظم جهان نی ثبات دولت از افتادن و خیزان بودن است
5 شاد گشتم از بیانش گفتم الحق درجهان بیتو بودن بیوجود فصل حیوان بودن است
6 سایه صاحب بفرقت بادکاندر ظل او جا گرفتن در پناه ظل یزدان بودن است