-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدم کوکبی با کوکبی گفت که در بحریم و پیدا ساحلی نیست
2 سفر اندر سرشت ما نهادند ولی این کاروان را منزلی نیست
3 اگر انجم همانستی که بود است ازین دیرینه تابی ها چه سود است
4 گرفتار کمند روزگاریم خوشا آنکس که محروم وجود است
5 کس این بار گران را برنتابد ز بود ما نبود جاودان به
6 فضای نیلگونم خوش نیاید ز اوجش پستی آن خاکدان به
7 خنک انسان که جانش بیقرار است سوار راهوار روزگار است
8 قبای زندگی بر قامتش راست که او نو آفرین و تازه کار است