جامی

جامی

جامی
جامی

شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت از جامی غزل 121

غزل 121 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت

1 شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت که شکر نعمت صبح وصال نتوان گفت

2 درون غنچه چرا خون و جیب گل چاک است اگر نه مرغ چمن داستان هجران گفت

3 سماع لحن مغنی خوش است وین نکته ز شاخ سرو سهی قمری خوش الحان گفت

4 چو ذوق باده وحدت نیافت جان حکیم ازان چه سود که بر نفی شرک برهان گفت

5 دلی که یافت به شب زندگی ز جام صبوح نشان زخضر و سیاهی و آب حیوان گفت

6 زمانه نغمه عشاق و اشکریزی شان چو دیده قصه نوح و حدیث طوفان گفت

7 غذای خویش کن از ترک لقمه کین معنی بود خلاصه هر حکمتی که لقمان گفت

8 مبند لب ز نصیحت که مور بهر حذر به همسران خبر از مقدم سلیمان گفت

9 بود شکایت جام زفهم مستمعان خوش آن که نکته مرموز با سخندان گفت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت

شاعر شعر شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت چه کسی است ؟

شاعر شعر شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت جامی می باشد.

شعر شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت چیست ؟

قالب شعر شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت غزل است

مضمون اصلی شعر شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
ویدیویی