1 از طبیبی شنیده ام روزی کاوستاد بزرگ بود آن مرد
2 گفت آنرا که در شکم ناگاه از غذای غلیظ پیچد درد
3 کر طبیبش معالجی نیکست چشم او را علاح باید کرد
4 زانکه چشم وی آن غذای غلیظ گر همی دید پس چرا میخورد
1 زلف تو بر دو هفته قمر چون مقر کند آشوبها به پشتی دور قمر کند
2 چون روی تست فاتحه خرمی دلم اخلاص بندگی تو دائم زبر کند
1 چگویم ازین روزگار مخادع چه آمد رهی را بروی از وقایع
2 بصد قرن یک شمه نتوان بیان کرد که از دور گردون چها گشت واقع
1 شهریارا ماه روزه بر تو میمون باد و هست همچو عیدت روزها یکسر همایون باد و هست
2 تاج ملک و دین علی کز صبغه الله تا ابد بخت روز افزونت را رخساره گلگون باد و هست