1 از طبیبی شنیده ام روزی کاوستاد بزرگ بود آن مرد
2 گفت آنرا که در شکم ناگاه از غذای غلیظ پیچد درد
3 کر طبیبش معالجی نیکست چشم او را علاح باید کرد
4 زانکه چشم وی آن غذای غلیظ گر همی دید پس چرا میخورد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دوش وقت صبحدم آمد نسیمی مشکبار مژده جانپرورم داد از قدوم شهریار
2 گفت کآمد رایت منصور شاه شرق و غرب بخت و دولت بر یمین و فتح و نصرت بر یسار
1 ای سایه خدای توئی همچو آفتاب با خاص و عام بر سر اظهار تربیت
2 گرد بسیط خاک فلک دورها بگشت قادر نیافت کس چو تو برکار تربیت
1 مقدم میمون نوئین جهان فرخنده باد عمر او درکامرانی تا ابد پاینده باد
2 خسرو آفاق ارغونشاه کز تأیید حق همچو شاه اختران بر در هزارش بنده باد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **