رسید نغمه ای از باده‌نوشی از محتشم کاشانی غزل 428

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

رسید نغمه ای از باده‌نوشی تو به گوشم

1 رسید نغمه ای از باده‌نوشی تو به گوشم که چون خم می و چو ننای نی به جوش و خروشم

2 کجاست نرمی و کیفیتی و نشئه عشقی که می‌نخورده از آنجا برون برند به دوشم

3 ز خامکاری تدبیر خود فتاده به خنده خرد چو دید که آورد آتش تو بجوشم

4 قیاس حیرتم ای قبله مراد ازین کن که با هزار زبان در مقابل تو خموشم

5 قسم به نرگس مردم فریب عشوه فروشت که آن چه از تو خریدم به عالمی نفروشم

6 تو بدگمان به من و من برین که راز تو بدخو بهر لباس که بتوانم به قدر وسع بکوشم

7 رسیدصاف به درد و به جاست بانگ دهاده به این گمان که درین بزم من هنوز بهوشم

8 عجب که ساقی این بزم محتشم به در آرد به باده تا به ابد ازخمار مستی دوشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر