- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدم کز هوسناکان جوانی به ناگه فتنه شد بر دلستانی
2 رخش زرد و تنش باریک میشد جهان بر چشم او تاریک میشد
3 شبی بیدار بود، از عشق نالان پریشان گشته چون آشفته حالان
4 دلش را آتش سودا برآشفت چو آتش تیزتر شد باد را گفت: