1 شنیدم کز هوسناکان جوانی به ناگه فتنه شد بر دلستانی
2 رخش زرد و تنش باریک میشد جهان بر چشم او تاریک میشد
3 شبی بیدار بود، از عشق نالان پریشان گشته چون آشفته حالان
4 دلش را آتش سودا برآشفت چو آتش تیزتر شد باد را گفت:
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 من چه گویم جفا و جنگ ترا؟ جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟
2 ز دل و جان نشانه ساختهام ناوک چشم شوخ شنگ ترا
1 به خرابات برید از در این خانه مرا که دگر یاد شراب آمد و پیمانه مرا
2 دل دیوانه به زنجیر نبستن عجبست که به زنجیر ببندد دل دیوانه مرا؟
1 نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را چراغی کش تو باشی نور با مردن چه کار او را؟
2 اگر نه دامن از گوهر بریزد چون فلک شاید که هر صبحی تو برخیزی چو خورشید از کنار او را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به