- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدم که مخدوم اهل هنر به سمع رضا شعر من گوش کرد
2 به ذوقی تمام آن شراب گران که من داده بودم سبک نوش کرد
3 چو سرمست شد فکر تش زان شراب که جان را به یک جرعه بیهوش کرد
4 بشد با عروسان افکار من دو دست قبول اندر آغوش کرد
5 ولیکن چو کابینشان خواست کرد به اقبال من خود فراموش کرد
6 ز بخشش همی راند کلکش سخن ندانم مر او را که خاموش کرد