- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز شهر دل به گوشم هر نفس فریاد می آید که اینک لشگر غم خوش به استعداد می آید
2 اگر شیرین عنان را گرم سازد، بنگرد خسرو که گلگون جانب او ، یا بر فرهاد می آید
3 دلم در دام آن صیاد مستغنی است و می ترسم که افتت رخنه ای در دام تا صیاد می آید
4 نصیحت می کنندم دوستان، ای غم بیا و تو به خاشاک من آتش زن، که این جا باد می آید
5 نمی آید ز پرویز استماعش، ورنه شیرین را ز سر تا پا صدای نالهٔ فرهاد می آید
6 همانا دیده عرفی عزتی زان دلفریب امشب که می آید ز بزمش باز، خوش دلشاد می آید