دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود از جامی غزل 48

دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را

1 دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را کجا روم به که گویم غم نهفته خود را

2 درآ ز خواب خوش ای بخت بد مگر بگشایم به روی همچو مهش چشم شب نخفته خود را

3 خدای را مکن ای باغبان مضایقه چندان که یک نظاره کنم باغ نوشکفته خود را

4 رمید دل ز من از زلف دام نه که نخواهم به جز شکار تو مرغ هوا گرفته خود را

5 ز هر چه غیر تو خالی ست دل بیا و بیار حریم منزل از گرد غیر رفته خود را

6 مریز اشک من ای چشم خون گرفته که خواهم کنم نثار رهش این در نسفته خود را

7 همین بس است به او نامه جامیا که نویسی به خون دل سویش این دردناک گفته خود را

عکس نوشته
کامنت
comment