من دیده با خیال تو از جهان ملک خاتون غزل 1038

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

من دیده با خیال تو برهم نمی زنم

1 من دیده با خیال تو برهم نمی زنم بی یاد روح بخش تو یک دم نمی زنم

2 تا چند خون دل خورم اندر فراق تو یک دم نفس به عشق تو بی دم نمی زنم

3 با آنکه خسته ای دل ما را به تیغ هجر ای نور دیده ناله ز دردم نمی زنم

4 از غم به جان رسید دل مستمند من آخر ببین که یک دم بی غم نمی زنم

5 روزی نمی رود که سر خویش حلقه وار بر درگه وصال تو هر دم نمی زنم

6 گفتم که همدمم مگر آن نازنین شود یک دم به عمر خویش به همدم نمی زنم

7 گفتم به ریش دل به جهانم تو مرهمی مرهم تویی و لاف ز مرهم نمی زنم

عکس نوشته
کامنت
comment