-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز
2 ز صبر او دل من آب شد که دی ره صلح گشوده بود و به من لب نمیگشود هنوز
3 دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز
4 نموده بود به من غایبانه رخ آن دم که در بساط به کس رخ نمینمود هنوز
5 من از قیامت هجران به دوزخ افتادم به مهد امن و امان کافر و یهود هنوز
6 دمی که حور و پری سجدهٔ تو میکردند نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز
7 طپانچه زده خورشید عارضت مه را که هست از اثر آن رخش کبود هنوز
8 دمی که نوبت عشقت زدم به ملک عدم نبود در عدم آوازهٔ وجود هنوز
9 چو محتشم به گدائی فتادم از تو ولی گدایی که ازو وحشتم فزود هنوز