به من که آتش عشقش نکرده از محتشم کاشانی غزل 312

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز

1 به من که آتش عشقش نکرده دود هنوز فشاند دست که این وقت آن نبود هنوز

2 ز صبر او دل من آب شد که دی ره صلح گشوده بود و به من لب نمی‌گشود هنوز

3 دگر سحر که ازو بوسه خواه شد که ز حرف لبش به جنبش و حسنش به خواب بود هنوز

4 نموده بود به من غایبانه رخ آن دم که در بساط به کس رخ نمی‌نمود هنوز

5 من از قیامت هجران به دوزخ افتادم به مهد امن و امان کافر و یهود هنوز

6 دمی که حور و پری سجدهٔ تو می‌کردند نکرده بود بشر را ملک سجود هنوز

7 طپانچه زده خورشید عارضت مه را که هست از اثر آن رخش کبود هنوز

8 دمی که نوبت عشقت زدم به ملک عدم نبود در عدم آوازهٔ وجود هنوز

9 چو محتشم به گدائی فتادم از تو ولی گدایی که ازو وحشتم فزود هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر