-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر دل از زلف چو زنجیر تو دارم بندی نه چنان بند که آن را بگشاید پندی
2 من نه آنم که از این قید خلاصی یابم که فتوح است مرا بند چنین دلبندی
3 نه چنان جان به سر زلف تو پیوست که باز با بدن روز قیامت بودش پیوندی
4 در گذشتی ز شرف سرو سهی از طوبی قامتت سایه اگر بر سر سرو افکندی
5 باغبان گر گل رخسار تو دیدی دیگر گل نکشتی ز نو و شاخ کهن برکندی
6 حسن خوبان جهان در نظر آوردم من بجز از روی تو دیدم همه را مانندی
7 میکند بوی خوشت پرورش روح چنانک شیر مادر نکند پرورش فرزندی
8 چون نیم لایق وصل تو بدان خرسندم کالتفاتی بود از دور به هر یک چندی
9 گرد کویت مدد چشم همام است و برین میکنم یاد به خاک قدمت سوگندی