من تو را دارم و جز لطف از جهان ملک خاتون غزل 1328

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

من تو را دارم و جز لطف توأم نیست کسی

1 من تو را دارم و جز لطف توأم نیست کسی در جهانم نبود غیر تو فریادرسی

2 نفسی بی تو نیارم زدن ای جان گرچه نکنی یاد من خسته به عمری نفسی

3 هرکسی راست هوایی و خیالی در سر من بجز فکر و خیال تو ندارم هوسی

4 بیش از اینم چو مگس از شکر خویش مران که تفاوت نکند در شکرستان مگسی

5 بر من دلشده هر چند گزیدی دگری به وصالت که به جای تو مرا نیست کسی

6 غرق دریای غم عشقم و از خون جگر می رود بی رخت از چشمه چشمم ارسی

7 بلبل جان من از شوق گلستان رخت تا به کی صبر کند نعره زنان در قفسی

8 می درآید چو جرس دشمن بیهوده درای نتوان ترک غمم گفت به بانگ جرسی

9 طالب وصل تو ای خسرو خوبان جهان نه من دلشده ام بس که چو من هست بسی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر