1 غم دارم و غمگسار میباید و نیست در دست من آن نگار میباید و نیست
2 درد سر اغیار نمیباید و هست تشریف حضور میباید و نیست
1 دل چه باشد کز برای یار ازان نتوان گذشت یار اگر اینست، بالله می توان از جان گذشت
2 از خیال آن قد رعنا گذشتن مشکلست راست میگویم، بلی، از راستی نتوان گذشت
1 وه! چه عمرست که در هجر تو بردم عاقبت؟ جان شیرین را بصد تلخی سپردم عاقبت
2 گر شکایت داشتی از ناله و درد سری رفتم و درد سر از کوی تو بردم عاقبت
1 من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟ گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
2 چشم ناپاک بر آنچهره دریغست، دریغ دیده پاک من اولیست تماشایش را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به