1 در سایه رحمت تو تا جا دارم از زشتی کار خود چه پروا دارم
2 من عاصیام و تو ملجا هر عاصی از آتش دوزخت چه پروا دارم
1 در این ویران سر بیجا کسی منزل نمیگیرد اگر گیرد کسی مجنون بود عاقل نمیگیرد
2 نمیپاشی چرا از مخزن دل اشک گلناری جز این یک میوه باغ زندگی حاصل نمیگیرد
1 نمیدانم شب هجر تو را باشد سحر یا نه دل گمگشتهام آخر وطین بیند دگر یا نه
2 ز جوی دیده دادم آب شمشاد قد سروت که تا یک روز از رفتار او بینتم ثمر یا نه
1 قیمت به خود از عشق تو ارزان بگذارد خواهد که دلم پا به سر جان بگذارد
2 خواهم به تو هنگامه هجران بنویسم جانا اگر این دیده گریان بگذارد