1 جز وصل علاج دل بیچاره ندارم امّا چه کنم؟ طاقت نظّاره ندارم
2 تا دسترسم بود، زدم چاک گریبان شرمندگی، از خرقهٔ صد پاره ندارم
3 انصاف ده، ای شیشهٔ طاقت زده بر سنگ آخر به بغل دل بودم، خاره ندارم
1 ای شور خیالت، نمک زخم جگرها مجنون بیابان سراغ تو، نظرها
2 بی عشق ز دل ها نرود ریشهٔ غفلت خورشید بر آرد رگ خامی، ز ثمرها
1 با همه سیلی که شسته روی زمین را طرفه غباری ست چشم حادثه بین را
2 بار الم بی حد است و گرد کدورت پشت فلک را ببین و روی زمین را
1 هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی افتاده مرا زورق هستی به تباهی
2 پوشیده شب ظلمت گیتی، گهرم را من چشمهٔ حیوانم و هند است سیاهی