-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تو را ور قصدِ آزارم کنی هرگز نیازارم تو را
2 زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خون جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم تو را
3 رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی در حالِ خود گویم همی، یادی بوَد کارم تو را
4 آبِ رُخانِ من مبر، دل رفت و جان را درنگر تیمارِ کارِ من بخور، کز جان خریدارم تو را
5 هان ای صَنَم! خواری مکن، ما را فرازآری مکن آبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم تو را
6 جانا ز لطفِ ایزدی گر بر دل و جانم زدی هرگز نگویی: انوری، روزی وفادارم تو را