1 یاری دارم که روش دیدن نتوان وز سلسلهٔ موش بریدن نتوان
2 بی پرده از او سخن شنیدن نتوان جز راه فنا به او رسیدن نتوان
1 راه در معموره ها گر نیست این دیوانه را راه می دانیم ای دل گوشهٔ ویرانه را
2 می کند خالی دل ما را ز غم های جهان از کرم هر کس که پر می می کند پیمانه را
1 هر چیز که رو می دهد از ماست که بر ماست هر چند که او می دهد از ماست که بر ماست
2 سرچشمه بود قسمت ما آب روان را این آب که جو می دهد از ماست که بر ماست