1 یاری دارم که رشک حور است و پری گه ناز به خود دارد و گه با دگری
2 بر حال مسافران کجا پردازد از ملک وجود خود نکرده سفری
1 آنچه می دانی تو در باطن نهان اظهار ماست هر که می خواهد ببیند روی حق، دیدار ماست
2 پیش رندان باده چون از جوش افتد کامل است با ادافهمان عالم، خامشی گفتار ماست
1 ز عالمش چه خبر آن که او پریشان نیست ندیده لذت سر ما تنی که عریان نیست
2 سفال خانهٔ ما بشکند سر فغفور که مور کلبهٔ ما کمتر از سلیمان نیست
1 عقل هندوی میفروش من است گل و مل پیشکار هوش من است
2 داغ گل دل کباب صهبا خون موسم برگ و عیش و نوش من است