-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دست آورده ام یاری که رویی چون قمر دارد دهانی چون لبِ شیرین لبانی چون شکر دارد
2 کجا شد عیسیِ مریم بیا گو معجزِ دم بین که در هر حرف پنداری نهان جانی دگر دارد
3 نظر تا بر وی افکندم ز سر تا پای در بندم سرِ او دارم از عالم ندانم اون چه سر دارد
4 چه داند هر هوس ناکی کمالِ حسنِ لیلی را کسی داند که چون مجنون دلی صاحب نظر دارد
5 اگر صادق بود عاشق به تیرِ طعنۀ فاسق نه روی اندر گریز آرد نه پروایِ سپر دارد
6 بگو ای پیکِ مشتاقان بدان خورشید کاین مسکین همه شب دیدۀ بیدار و حیران بر سحر دارد
7 لگد کوبِ فراقت گر مرا خاکی کند شاید مگر بازآورد بادی که بر کویت گذر دارد
8 چرا باید نزاری را نظر جز بر تو افکندن روا نبود جهان دیدن به چشمی کز تو بر دارد
9 کسی کش هم دمی باشد ازو چندی جدا ماند عجب می دارم ار هرگز دگر عزمِ سفر دارد