- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بتی دارم که یک ساعت مرا بیغم بنگذارد غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد
2 نصیحتگو مرا گوید که برکن دل ز عشق او نمیداند که عشق او رگی با جان من دارد
3 دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف مگر از جان به سیر آمد دلم کش باز میخارد
4 مرا گوید بیازارم اگر جان در غمم ندهی چگویی جان بدان ارزد که او از من بیازارد
5 نتابم روی از او هرگز اگرچه در غم رویش مرا چرخ کهن هردم بلایی نو به روی آرد